شیرین زبونیهای گل پسری
عسلم هر چقدر از شیطنتات و شیرین زبونیات بگم کم گفتم واقعا داری روز به روز شیرین زبونتر میشی انقدر شیرین که دوست دارم درسته بخورمت چند روز پیش رفته بودیم خونه مامان فلور تا میریم اونجا سریع از پوست خودت در میای و کلی شیطنت میکنی کلی با مامان فلور کشتی گرفتی و بازی کردی ظهرم مامانی بردت روی تخت و برات قصه میگفت تا تو بخوابی منم که نا امید به مامانی گفتم بیخود تلاش نکن متین وقتی شما ها رو میبینه فقط دوست داره شیطنت کنه و حاضر نیست بخوابه ولی از اونجایی که واقعا اونجا انرژیت حسابی تخلیه میشه دیدم هی داری خمیازه میکشی به مامانی گفتم چشماتو ببند متین ببینه ما خوابیم خودش میخوابه بعد بلند شدی و گفتی گر...
نویسنده :
مامان ساجده
14:55